😊😊😊
دوست داشتم برای این عکس بنویسم پنجره ی آشپز خانه ای که زنی تابستانی ترین پیراهنش را به تن کرده و موهایش را بالای سرش گوجه کرده در حالی که هندوانه ی خنکی را قاچ میکند از پنجره ی آشپز خانه، خانه های بیرون را نگاه میکند. در دلش زنانی قند می شکنند و هلهله می کنند ... یا حتی دوست داشتم بنویسم این پنجره ی اداره ای است که زنی با مانتو و شلوار سورمه ای پشت میزی نشسته است وسبکی موهای تازه کوتاه شده اش را از زیر مقنعه اش حس میکند و در حالی که کوهی از کارها برسرش ریخته به پنجره خیره شده و از ذهنش میگذرد کجا مسیر را اشتباه آمده، کی باید می ایستاد و نفسی تازه میکرد، چرا به اینجای زندگی رسیده، چرا هرچه می رود نمی رسد ... دوست ...